FARIBA HEIDARIZADEH

شیمی دانشگاه شهید چمران اهواز

FARIBA HEIDARIZADEH

شیمی دانشگاه شهید چمران اهواز

صحبت با آقای دکتر ناصر باقری مقدم (کار افرین)

بخشی از صحبت با  آقای دکتر ناصر باقری مقدم 

دانش‌آموخته­ی MBA ورودی 1383 

مدیرعامل شرکت راهبران مدیریت امین 

راجع به کار گروهی و مشخصات یک گروه موفق برای ما توضیح می­دهید؟ 
یک نکته­ای که فکر می­کنم مهم است و آن این است که این افراد مکمل هم باشند خیلی خوب است، یعنی شما اگر طبق مدل کسب و کار آدیزاس اگر فرض کنید که در هر کسب و کار به 4 نقش احتیاج دارد که این 4 نقش را در 4 حرف E و A و P و I جمع بندی کرده است، E ابتدای کلمه Entrepreneurship است یعنی هر کسب و کار نیاز دارد که یک کسی شغل کارآفرینی را در آن مجموعه ایجاد کند حالا عمدتاً به دنبال راه­های جذب پروژه­های جدید باشد، نقش دیگر نقش فردی است که می­توانند Administration خوبی انجام بدهند همان حرف A یعنی توانایی اداره و قدرت مدیریت اداری یک سازمان را دارند، این نقش هم در شرکت­ها باید به آن فکر شود، نقش بعدی نقشP یا Production است که نقشP می­گوید هر کسب و کاری بایستی بالاخره بتواند خودش یک محصولی را تولید کند یعنی گرفتن پروژه و مدیریت کردن کار همه‌ی کار نیست Product تولید کردن و Production هم جزء کار هست بنابراین بایستی یک کسی نقش تولید را هم داشته باشد و نقش آخر هم نقش I است که یک پارچگی یا Integration است که موقعی که تعداد کارها زیاد شد حالا یک کسی بایستی بین این کارها تلفیق ایجاد کند و این­ها را با همدیگر یکپارچه کند، خوب حالا می­تواند این 4 نقش را توأمان یک نفر بازی کنند، می­تواند 2 نفر این نقش را بازی بکند، بسته به این که هر کسی چه ظرفیتی دارد، ما در کشور خودمان آدم­هایی داریم که هر 4 نقش را می­توانند بازی بکنند، اما خوب این آدم‌ها خیلی آدم­های معدودی هستند،اصولاً کسی که کارآفرین است Administration قوی ندارد، این تقریباً به صورت تجربی ثابت شده است، آدم­های کار آفرین خیلی به دنبال تعریف کارهای جدید هستند هیچ جایی مستقر نمی‌شوند. در صورتی که Administration تثبیت است و نیاز به یک فرد منظم و مرتبی دارد که بتواند این کار را بکند به عنوان مثال من موقعی که به خودم رجوع کردم خودم را یک آدم E دیدم، اما یک آدم A ندیدم، لذا اگر می­خواهید یک کسب و کاری ایجاد بکنید بد نیست که این ضعف خود را با یک نفر دیگر که او می­تواند این ضعف من را جبران کند از بین ببریم و یک کار گروهی و ترکیب خوبی ایجاد بکنیم حالا می­خواهم عرض بکنم که بعضی مواقع اگر هر دو نفری که کنار هم قرار می­گیرند و می­خواهند شرکتی ایجاد بکنند اگر هر جفتشان E باشند یعنی هر جفتشان کار آفرین باشند به نظر من سیستم دچار مشکل می­شود، چرا؟ چون دو آدم کارآفرین مثل دو موتور محرکی هستند که می‌خواهند یک سیستم را به سمت جلو ببرند و چون اینها با هم هماهنگ هم نیستند و هم سوی هم نیستند کارآفرین یک ممکن است سیستم را به یک طرف و کارآفرین دو به یک طرف دیگری بکشد. 
برای سؤال اول که چطور چند نفر می­توانند کنار هم­دیگر یک تیم و یا یک شرکت را ایجاد بکنند من به چند مرحله تقسیم می‌کنم.
1) اینها بایستی ارزش­های یکسانی داشته باشند، هم ارزش­های اعتقادی اخلاقی، هم ارزش­های حرفه­ای، مثلاً فرض کنید اگر به لحاظ ارزش­های حرفه­ای یک کسی معتقد به ارزش نظم و انضباط دقیق است این اگر با یک فردی که خیلی قائل به بحث نظم و انضباط کاری نیست با هم در یک جا قرار بگیرند احتمالاً با هم نزاع پیدا می­کنند، پس پایه‌ی همه‌ی اینها داشتن ارزش­های مشترک است. 
2) داشتن چشم­انداز مشترک است که حالا هر دو نفر یا سه نفرشان به دنبال این باشند که یک کسب و کاری را در کشور ایجاد بکنند به یک آمال و آرزویی پایبند باشند.
3) اینها مکمل هم باشند یعنی بعد از اینکه ارزش­های مشترک دارند چشم­انداز مشترک دارند از حیث توانمندی مشترک نباشند، برعکس پیشنهادم این است که از حیث توانمندی اینها مکمل هم باشند تا بتوانند سازمان را شکل بدهند.

آقای دکتر تعریف شخصی شما از موفقیت چیست و موفقیت شخصی خودتان را در چه چیزی دیده‌اید؟ 
تعریف شخصی من از موفقت این است که آیا از عمرم درست و به صورت بهره­ور استفاده کرده­ام یا نه!؟ بر اساس این تعریف سعی کرده­ام که در زمان­هایی که به عنوان عمر من محسوب می­شود بیشترین فعالیت را انجام بدهم، این تعریف شخصی من از موفقیت است حالا در حوزه‌ی حرفه­ای بر اساس آن چشم­اندازی که من تعریف کرده­ام دستیابی به چشم انداز را برای خودم موفقیت قلمداد می­کنم، پس من یک تعریف فردی و درونی و یک تعریف بیرونی از موفقیت دارم. تعریف بیرونی من از موفقیت رسیدن من به آن چشم‌انداز است که آن چشم‌انداز باعث حرکت من شده آن ستاره‌ی قطبی است که من دارم به سمت آن حرکت می­کنم. من در مسیر آن چشم­انداز بودن را به صورت نسبی موفقیت می­دانم و موفقیت مطلق را هم رسیدن به آن چشم انداز می­دانم. من هنوز به موفقیت نرسیدم اما در مسیرش هستم و موقعی که خودم را با علائم جاده و چشم­انداز تطبیق می‌دهم می­بینم که در این چند ساله نسبتاً این مسیر را طی کرده­ام نسبت به این زمانی که تا الان سپری شده است.


این موفقیتی که گفتید مرهون کدام یکی از این مورد است؟ پشتکار، هوش و استعداد و یا تسهیلاتی که دراختیارتان بوده است؟ 
از نظر خودم بیشتر وزنش برمی‌گردد به روحیه­ای که داشتم، من از حیث پشتکار، از حیث تخصص و غیره خیلی آدم متمایزی نیستم اما از حیث داشتن روحیه‌ی جنگندگی متمایزم یعنی می‌خواهم در مسیری گام بردارم که واقعاً متمایز باشد، همین الان هم با توجه به سنی که از من گذشته خیلی­ها در گفتار من هیجان آدم 20 تا 25ساله را مشاهده می­کنند، یعنی حس می­کنند این فرد چقدر وقتی که صحبت می­کند هیجان دارد،من به یک عاملی می­خواهم اشاره بکنم! چون این عامل جزء این سه مورد نبوده و نمی­دانم اسمش را چه بگذارم؟! به نظرم می­رسد اسمش را روحیه بگذارم و آن فضای کلی که در ذهن من است بیشترین اثر را روی من گذاشته است که در این مسیر بمانم.


در واقع نوعی تفاوت در طرز فکرتان بوده است؟ 
بله، طرز تفکر نسبت به اطراف است. شاید شما بیایید این طرف از پشت عینک من ببینید متوجه می­شوید که من چه طور دارم دیگران را می­بینم. من احساس می­کنم که باید در آن مسیری که در ذهنم هست حرکت بکنم و خیلی هم به مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد اهمیت ندهم، البته این مشکلات من را هم اذیت می­کند، بعضی از روزها عصبانی هستم، بعضی از روزها از کوره در می­روم، اما در مجموع سریع خودم را بازسازی می­کنم،چند وقت پیش یک جمله­ای از لوئی پاستور دیدم که در همین دفتر هم نصب شده بود که خیلی برای من جالب بود، حتماً شما هم دیده‌اید: من در آزمایشگاه خودم مشغولم و دارم تلاش می­کنم یا به موفقیت می­رسم یا نمی­رسم، اما آن چیزی که هست این است که من در پایان عمرم موقعی که خودم با خدای خودم تنها هستم به خدا می­گویم که من هرچه در توان داشتم انجام دادم، این حس، حس خیلی خوبی است که برای من ایجاد می­شود. حالا من نمی­دانم چقدر برای شما جالب است، اما این خیلی سهم مهمی در اینکه ادامه بدهم و کم نیاورم داشته است.

آقای دکتر دانشجویان یا فارغ التحصیلان از دیدگاه شما برای جذب بازار کار چه مهارت‌هایی را کم دارند؟ چه آموزش­هایی را در دانشگاه برای ورود به صنعت کسب نکرده­اند؟
  
من خلاء چند مهارت را حس کردم، بچه­ها وقتی به کارهایی که شبیه کار ما است وارد می­شوند مثلاً حالا به اقتضای کاری که ما داریم، روش نوشتن گزارش­های علمی و پژوهشی را بلد نیستند، خیلی جالب است بدانید که افراد زیادی با ما کار می­کنند که اینها می­دانند که پاسخ یک مسئله را می­دانند اما در گزارش کردن آن به طریق علمی ضعف زیادی دارند، یعنی ما نمی­توانیم به صورت مناسب نتایج کار تحقیقاتی­مان را برای کارفرماهای خودمان گزارش بکنیم. 
عدم توانمندی دیگری که در کارهای ما خودش را نشان می­دهد، توانایی تعامل با کارفرما است یعنی بچه­هایی که از دانشگاه­ها بیرون می­آیند یاد نگرفته­اند که چگونه با دیگران به صورت مشترک و تیمی مخصوصاً با کارفرما کار را جلو ببرند، نوع تعامل­شان بعضاً اشتباه است یعنی یا باعث خشن شدن فضا و جنگ و دعوا می­شوند، یا باعث این می‌شوند که شرایط طرف مقابل را به هر صورت که هست بپذیریم که این غیرمنطقی و غیرعقلایی است. 
نکته‌ی سوم برمی­گردد به این که یک اعتماد به نفس علمی را ما کم داریم. یعنی این که بچه­ها می­ترسند بعد از اینکه مطالعه کتب و مقالات را انجام دادند، خودشان مدل‌سازی و ایده­پردازی کنند یعنی خیلی برایشان سخت است که از قالب ترجمه و مدل­های دیگران بیرون بیایند و حرف­های جدید بزنند!


سپاسگزارم، اگر در پایان صحبتی دارید برای دانشجویان و فارغ­التحصیلان بفرمایید.  
من می­خواهم به همه بگویم که یک روزی آن موقعی که سن­مان کمتر بود می­گفتیم چرا نخبگان و متخصصین کشور، برای کشور ما کاری نمی­کنند، چرا ما متحول نمی­شویم، چرا وضع­مان بهتر نمی­شود، چرا جامعه­مان ترقی نمی­کند، خیلی­هایمان حواسمان نیست که اکنون خودمان آن مخاطب هستیم، یعنی دیگران دارند راجع به ما چنین قضاوتی می­کنند! حالا باید ما ببینیم که آیا به وظیفه‌ی تاریخی خودمان عمل می­کنیم یا نه؟ آیا به نقشی که در حال حاضر به عهده‌ی ما گذاشته شده است عمل می­کنیم یا نه؟ همچنان که ما به دیگران فکر کردیم و نسبت به دیگران تحلیل‌هایی داشتیم و راجع به آنها موضع گرفتیم، خودمان راجع به خودمان هم اینچنین فکر بکنیم، آیا ما در حال حاضر داریم به نقش خودمان به عنوان یک نخبه‌ی کشور درست عمل می­کنیم یا نه؟ تنها توصیه­ای که دارم به دوستان مخصوصاً به فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف چون این کتاب به طور خاص برای دانشگاه شریف است این است که بچه­های دانشگاه شریف و فارغ­التحصیلان آن عصاره‌ی علمی کشور هستند و به نظر من این دانشگاه و دانش‌آموخته­هایش به این نقش تاریخی خودشان فکر بکنند، چون اینها می­توانند وضعیت کشور ما را در آینده تغییر بدهند.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد