در ازدواج های سنتی بخش مهمی از شناخت در جلسه خواستگاری اتفاق می افتد. شما شاید چندین جلسه در خواستگاری و حتی در خلوت با همسر آینده تان مذاکره داشته باشید اما غیر از این مذاکره ها، مواردی هستند که در اولین برخوردها خود را نشان می دهند و شما باید برای داشتن یک جلسه خواستگاری موفقیت آمیز به آنها توجه کنید.
1- دقت کنید شخصی که برای ازدواج انتخاب می کنید، آیا شخصیت اجتماعی است؟ یعنی مجموعه حرکات، رفتارها، آداب معاشرت و برخورد اجتماعی اش با عقاید شما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر همخوانی وجود داشت، تحقیقات جزئی در مورد خانواده اش به عمل آورید و خانواده او را با خانواده خود از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مقایسه کنید، اگر در یک ردیف بودید، به خواستگاری بروید یا اجازه دهید به خواستگاری تان بیایند.
2- در مراسم خواستگاری، زیباترین لباس های تان را به تن کنید و پوششی مناسب داشته باشید چرا که اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می ماند. در تمام طول مراسم خواستگاری، متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود
3- هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی کنید سنجیده حرف بزنید.
4- در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر، بنا را بر صداقت بگذارید و متعهد شوید که آن چه می گویید، کاملاً از سر صداقت باشد و به این تعهد خود نیز پایبند شوید. بهتر است به عنوان اولین سؤال، از فرد مقابل بخواهید خودش را به طور کامل معرفی کند و خلاصه ای از گذشته زندگی اش را برای شما بگوید و خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح کنید.
5- پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید، می توانید دیدگاه او را درباره مذهب جویا شوید و بعد، متقابلاً دیدگاه خودتان را راجع به مذهب مطرح کنید. مطلب دیگری که می توانید سؤال کنید، نگرش مخاطب شما درباره مسائل اقتصادی و نحوه درآمد است. شغل و میزان درآمد ماهیانه خود را مطرح کنید و آن چه واقعاً هست را بگویید.
آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دختر خانم را در این مورد بپرسند و ببینند ایشان چه مقدار پول را برای داشتن یک رفاه نسبی لازم می دانند و اگر خواسته های ایشان با درآمد آنان همخوان نیست، موضوع را مطرح و روی آن تأکید نمایند
6- وعده ها و قول هایی که با امکانات شما نمی خواند و امکان برآورده شدنش نیست، ندهید. همیشه برای بهتر شدن زندگی، تلاش کنید اما قول های نا به جا ندهید. علاوه بر نگرش خود و فرد مورد نظر در مورد مسائل مادی و اقتصادی، باید موقعیت اقتصادی هر دو خانواده را با یکدیگر مقایسه کنید. بسیار مهم است که دختر و پسر از یک ردیف اقتصادی با یکدیگر ازدواج کنند و ازدواج طبقات متضاد اجتماعی، اصلاً صلاح نیست.
7- یکی دیگر از مطالبی که حتماً باید در جلسه خواستگاری پرسیده شود، ارزش های خانوادگی ست. باید پی ببرید که در خانواده فرد مقابل، چه چیزهایی ارزش است. برای نمونه، اگر در خانواده شما، تحصیل جایگاه مهمی دارد و برای تحصیلات و فرد تحصیلکرده ارزش زیادی قائل اید، اما در خانواده شخص مورد نظر، هیچ بهایی به تحصیل داده نمی شود، جای تأمل دارد؛ باید اندکی دست نگه دارید.
8- هریک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد به نظر او، یک همسر ایده آل چه شرایطی باید داشته باشد؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به سرعت اعلام کند که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم.
9- خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع پوششی در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست کند، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و ... اگر خانم ها در شرایط فعلی شاغل بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برای شان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند.
10- مسأله دیگری که باید در خواستگاری مطرح شود، برنامه های فعلی و برنامه های آینده است. وضعیت فعلی تان را کاملاً مشخص نمایید، برنامه های آینده را نیز حتماً مطرح کنید. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، این نکته را تذکر دهید. اگر قصد جا به جایی و مسافرت خارج از کشور دارید، باید پیش از ازدواج مطرح نمایید. اگر بیماری جسمانی خاصی دارید و یا قبلاً در زندگی شما اتفاقی افتاده است( نامزدی یا عقدی داشته و ناموفق بوده اید یا مسائل مشابهی داشته اید) آن را پنهان نکنید. شاید همه این مطالب را در جلسه خواستگاری نتوان مطرح کرد؛ هیچ اشکالی ندارد، تعداد جلسات خواستگاری را اضافه نمایید، مشروط بر این که حسن نیت داشته باشید.
ارزیابی جلسه گفتگو
پس از این که در طول جلسات خواستگاری، اطلاعات لازم را دریافت کردید و نکته ای برای تان مبهم نماند، زمان ارزش یابی و تجزیه و تحلیل فرا می رسد.
فرد مورد نظر را مورد مطالعه قرار دهید، نکات مثبت را در شخصیت و موقعیت او جست و جو کنید و آن را در یک ستون زیر هم قرار دهید. در مقابل، ستونی را نیز به صفات و خصوصیات منفی اش اختصاص دهید. آن مورد یا مواردی از خصوصیات منفی که اطمینان صد در صد دارید تغییر می نماید را مثبت حساب کنید و سپس، آن ها را مورد سنجش قرار دهید و تحلیل کنید.
گاهی اوقات یک مورد منفی به تمام موارد مثبت برتری دارد. برای نمونه فرد مورد نظر، تحصیلات و شغل خوبی دارد، از خانواده خوب و نجیبی برخوردار بوده و موقعیت اقتصادی اش نیز مناسب است، اخلاق خوبی هم دارد اما تفاوت سنی خیلی زیادی با شما دارد؛ در این شرایط باید دست نگه داشته و برای ازدواج، عجله نکرد.
منبع:تبیان
ویرایش و تلخیص: آکاایران
۱) فروش سهام زیانده و نگهداری سهام سودده:معمولا سرمایه گذاران سهامی که افزایش قیمت پیدا می کنند می فروشند ولی سهامی که با کاهش قیمت مواجه شده اند را به امید بالا رفتن قیمت نگهداری می کنند. اگر سرمایه گذار زمان صحیح برای فروش سهامی که با کاهش قیمت مواجه شده اند را تشخیص ندهد ممکن است که سهام پس از مدتی کاملا بی ارزش شود. البته نگهداری سهام ارزشمند و فروش سهام کم ارزش از نظر تئوریک ایده جالبی است ولی در عمل مشکل است.اگر سیاست شما برای سبد سهام فروش سهام پس از یک میزان افزایش مشخص (به عنوان مثال ۲ برابر) باشد ممکن است هرگز در بازار سهام موفق نباشید. توصیه می شود سهامی که آینده خوبی دارند را به واسطه سیاست های غلط شخصی دست کم نگیرید.اگر شما درک خوبی از پتانسیل سرمایه گذاری خود دارید ممکن است سیاست های غلط شما باعث محدود کردن سود شما شود.در مورد سهامی که با کاهش قیمت مواجه می شوند واقع بین باشید و در عین حال پتانسیل های سهم را نیز در نظر بگیرید. مهم این است که اگر در تشخیص سهامی که انتظار آینده خوب برای آن را داشته اید، دچار اشتباه شده اید واقع بین باشید.از فروش سهام زیان ده نترسید زیرا ممکن است برای جبران ضرر زمان را از دست بدهید.در هر صورت مهم این است که شرکت ها را با توجه به امکانات و توانمندی هایشان ارزیابی کنید.
۲) شایعات بازار را جدی نگیرید :شایعات موجود در بازار را جدی نگیرید حتی اگر از طرف دوست شما و یا شخص مطلع در بازار باشد زیرا هیچ کس نمی تواند پیش بینی درستی از آینده یک سهم داشته باشد.زمانی که شما سهمی را برای خرید انتخاب می کنید مهم این است که دلیل انجام این کار را بدانید. تحقیق کنید و شرکت مورد نظر را ارزیابی کنید. تکیه بر شایعات دیگران به نوعی شبیه قمار است پیش از تصمیم به خرید ممکن است در برخی موارد تکیه بر صحبت های دیگران سودده باشد ولی این عمل شما را از تبدیل شدن به یک سرمایه گذار مطلع باز می دارد و این آگاهی تنها رمز موفقیت درازمدت است.
۳) با نوسانات جزئی دلسرد نشوید :در بند ۱ اهمیت تشخیص به موقع سودآوری سهام بیان شد. به عنوان یک سرمایه گذار با دید بلندمدت، نگران تغییرات قیمت در کوتاه مدت نباشید.به خاطر داشته باشید که به جای نگرانی نسبت به نوسانات اجتناب ناپذیر در کوتاه مدت به سرمایه گذاری خود مطمئن باشید.یک سری از سرمایه گذاران از نوسانات روزانه سهم به دنبال سود هستند ولی سود بلندمدت وابسته به تغییرات دیگری در بازار است که ممکن است چند ماه به طول بینجامد. پس دید خود را برروی نظرات و تحقیقات خود متمرکز کنید.
۴) روی نسبت e/P تاکید نکنید:سرمایه گذاران معمولا اهمیت زیادی برای نسبت e/P قایل هستند. با وجود اینکه این نسبت ابزار مهمی در بازار است ولی اتکای تنها بر روی این متغیر برای خرید یا فروش خطرناک است. این نسبت باید در ترکیب با شاخص های دیگر مورد ارزیابی قرار گیرد. بنابراین نسبت پایین e/P نشانگر ارزش بیشتر سهم نیست همان طور که نسبت بالا نشانگر پایین تر بودن ارزش واقعی سهام نمی باشد.
۵) به دام سهام ارزان قیمت نیافتید:ممکن است برخی تصور کنند که سهم ارزان قیمت زیان کمتری دارند. در حقیقت سهام ارزان قیمت بسیار ریسکی تر از سهام با قیمت بالا هستند.
۶) انتخاب یک استراتژی مشخص و تمرکز روی آن:افراد مختلف روش های مختلفی برای خرید یا فروش سهام در بازار بر می گزینند. روش های مختلفی برای موفقیت در بازار وجود دارد و روش هیچ کس بر بر دیگران ارجحیت ندارد سرمایه گذاری که روش مشخصی برای خرید سهام نداشته باشد ممکن است در بلندمدت با زیان مواجه شود.۷) آینده نگر باشید:سخت ترین بخش سرمایه گذاری در بازار سهام این است که سرمایه گذار تصمیماتی را اتخاذ می کند که نتایج آن در آینده مشخص می شود نکته ای که باید مدنظر داشت این است که با وجود استفاده از اطلاعات گذشته برای تصمیم گیری، آینده همه چیز را مشخص می کند. اگر پس از اینکه سهام یک شرکت با رشد قیمت مواجه شد این سوال را از خود بپرسید که آیا این سهم می تواند بالاتر رود این سوال شما را گمراه می کند. درحالی که سرمایه گذار باید با بررسی وضعیت شرکت نسبت به خرید آن اقدام کند.
۸) دید بلند مدت داشته باشید:سودهای کوتاه مدت اغلب باعث گمراهی سرمایه گذاران جدید می شود و داشتن دید بلندمدت برای یک سرمایه گذار ضروری است.این بدان معنی نیست که خرید و فروش سهام منجر به کسب سود نمی شود ولی همانطور که قبلا اشاره شد سرمایه گذاری در بازار سهام و مبادله در بازار سهام روش های متفاوتی برای کسب سود هستند. مبادله نیاز به ریسک پذیری بالا دارد. در نظر داشته باشید که این مبادلات نیاز به منابع مالی، دانش و ریسک پذیری بالا دارد.
روزنامه ابتکار
بخشی از صحبت با آقای دکتر ناصر باقری مقدم
دانشآموختهی MBA ورودی 1383مدیرعامل شرکت راهبران مدیریت امین
راجع به کار گروهی و مشخصات یک گروه موفق برای ما توضیح میدهید؟
یک نکتهای که فکر میکنم مهم است و آن این است که این افراد مکمل هم باشند خیلی خوب است، یعنی شما اگر طبق مدل کسب و کار آدیزاس اگر فرض کنید که در هر کسب و کار به 4 نقش احتیاج دارد که این 4 نقش را در 4 حرف E و A و P و I جمع بندی کرده است، E ابتدای کلمه Entrepreneurship است یعنی هر کسب و کار نیاز دارد که یک کسی شغل کارآفرینی را در آن مجموعه ایجاد کند حالا عمدتاً به دنبال راههای جذب پروژههای جدید باشد، نقش دیگر نقش فردی است که میتوانند Administration خوبی انجام بدهند همان حرف A یعنی توانایی اداره و قدرت مدیریت اداری یک سازمان را دارند، این نقش هم در شرکتها باید به آن فکر شود، نقش بعدی نقشP یا Production است که نقشP میگوید هر کسب و کاری بایستی بالاخره بتواند خودش یک محصولی را تولید کند یعنی گرفتن پروژه و مدیریت کردن کار همهی کار نیست Product تولید کردن و Production هم جزء کار هست بنابراین بایستی یک کسی نقش تولید را هم داشته باشد و نقش آخر هم نقش I است که یک پارچگی یا Integration است که موقعی که تعداد کارها زیاد شد حالا یک کسی بایستی بین این کارها تلفیق ایجاد کند و اینها را با همدیگر یکپارچه کند، خوب حالا میتواند این 4 نقش را توأمان یک نفر بازی کنند، میتواند 2 نفر این نقش را بازی بکند، بسته به این که هر کسی چه ظرفیتی دارد، ما در کشور خودمان آدمهایی داریم که هر 4 نقش را میتوانند بازی بکنند، اما خوب این آدمها خیلی آدمهای معدودی هستند،اصولاً کسی که کارآفرین است Administration قوی ندارد، این تقریباً به صورت تجربی ثابت شده است، آدمهای کار آفرین خیلی به دنبال تعریف کارهای جدید هستند هیچ جایی مستقر نمیشوند. در صورتی که Administration تثبیت است و نیاز به یک فرد منظم و مرتبی دارد که بتواند این کار را بکند به عنوان مثال من موقعی که به خودم رجوع کردم خودم را یک آدم E دیدم، اما یک آدم A ندیدم، لذا اگر میخواهید یک کسب و کاری ایجاد بکنید بد نیست که این ضعف خود را با یک نفر دیگر که او میتواند این ضعف من را جبران کند از بین ببریم و یک کار گروهی و ترکیب خوبی ایجاد بکنیم حالا میخواهم عرض بکنم که بعضی مواقع اگر هر دو نفری که کنار هم قرار میگیرند و میخواهند شرکتی ایجاد بکنند اگر هر جفتشان E باشند یعنی هر جفتشان کار آفرین باشند به نظر من سیستم دچار مشکل میشود، چرا؟ چون دو آدم کارآفرین مثل دو موتور محرکی هستند که میخواهند یک سیستم را به سمت جلو ببرند و چون اینها با هم هماهنگ هم نیستند و هم سوی هم نیستند کارآفرین یک ممکن است سیستم را به یک طرف و کارآفرین دو به یک طرف دیگری بکشد.
برای سؤال اول که چطور چند نفر میتوانند کنار همدیگر یک تیم و یا یک شرکت را ایجاد بکنند من به چند مرحله تقسیم میکنم.
1) اینها بایستی ارزشهای یکسانی داشته باشند، هم ارزشهای اعتقادی اخلاقی، هم ارزشهای حرفهای، مثلاً فرض کنید اگر به لحاظ ارزشهای حرفهای یک کسی معتقد به ارزش نظم و انضباط دقیق است این اگر با یک فردی که خیلی قائل به بحث نظم و انضباط کاری نیست با هم در یک جا قرار بگیرند احتمالاً با هم نزاع پیدا میکنند، پس پایهی همهی اینها داشتن ارزشهای مشترک است.
2) داشتن چشمانداز مشترک است که حالا هر دو نفر یا سه نفرشان به دنبال این باشند که یک کسب و کاری را در کشور ایجاد بکنند به یک آمال و آرزویی پایبند باشند.
3) اینها مکمل هم باشند یعنی بعد از اینکه ارزشهای مشترک دارند چشمانداز مشترک دارند از حیث توانمندی مشترک نباشند، برعکس پیشنهادم این است که از حیث توانمندی اینها مکمل هم باشند تا بتوانند سازمان را شکل بدهند.
آقای دکتر تعریف شخصی شما از موفقیت چیست و موفقیت شخصی خودتان را در چه چیزی دیدهاید؟
تعریف شخصی من از موفقت این است که آیا از عمرم درست و به صورت بهرهور استفاده کردهام یا نه!؟ بر اساس این تعریف سعی کردهام که در زمانهایی که به عنوان عمر من محسوب میشود بیشترین فعالیت را انجام بدهم، این تعریف شخصی من از موفقیت است حالا در حوزهی حرفهای بر اساس آن چشماندازی که من تعریف کردهام دستیابی به چشم انداز را برای خودم موفقیت قلمداد میکنم، پس من یک تعریف فردی و درونی و یک تعریف بیرونی از موفقیت دارم. تعریف بیرونی من از موفقیت رسیدن من به آن چشمانداز است که آن چشمانداز باعث حرکت من شده آن ستارهی قطبی است که من دارم به سمت آن حرکت میکنم. من در مسیر آن چشمانداز بودن را به صورت نسبی موفقیت میدانم و موفقیت مطلق را هم رسیدن به آن چشم انداز میدانم. من هنوز به موفقیت نرسیدم اما در مسیرش هستم و موقعی که خودم را با علائم جاده و چشمانداز تطبیق میدهم میبینم که در این چند ساله نسبتاً این مسیر را طی کردهام نسبت به این زمانی که تا الان سپری شده است.
این موفقیتی که گفتید مرهون کدام یکی از این مورد است؟ پشتکار، هوش و استعداد و یا تسهیلاتی که دراختیارتان بوده است؟
از نظر خودم بیشتر وزنش برمیگردد به روحیهای که داشتم، من از حیث پشتکار، از حیث تخصص و غیره خیلی آدم متمایزی نیستم اما از حیث داشتن روحیهی جنگندگی متمایزم یعنی میخواهم در مسیری گام بردارم که واقعاً متمایز باشد، همین الان هم با توجه به سنی که از من گذشته خیلیها در گفتار من هیجان آدم 20 تا 25ساله را مشاهده میکنند، یعنی حس میکنند این فرد چقدر وقتی که صحبت میکند هیجان دارد،من به یک عاملی میخواهم اشاره بکنم! چون این عامل جزء این سه مورد نبوده و نمیدانم اسمش را چه بگذارم؟! به نظرم میرسد اسمش را روحیه بگذارم و آن فضای کلی که در ذهن من است بیشترین اثر را روی من گذاشته است که در این مسیر بمانم.
در واقع نوعی تفاوت در طرز فکرتان بوده است؟
بله، طرز تفکر نسبت به اطراف است. شاید شما بیایید این طرف از پشت عینک من ببینید متوجه میشوید که من چه طور دارم دیگران را میبینم. من احساس میکنم که باید در آن مسیری که در ذهنم هست حرکت بکنم و خیلی هم به مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد اهمیت ندهم، البته این مشکلات من را هم اذیت میکند، بعضی از روزها عصبانی هستم، بعضی از روزها از کوره در میروم، اما در مجموع سریع خودم را بازسازی میکنم،چند وقت پیش یک جملهای از لوئی پاستور دیدم که در همین دفتر هم نصب شده بود که خیلی برای من جالب بود، حتماً شما هم دیدهاید: من در آزمایشگاه خودم مشغولم و دارم تلاش میکنم یا به موفقیت میرسم یا نمیرسم، اما آن چیزی که هست این است که من در پایان عمرم موقعی که خودم با خدای خودم تنها هستم به خدا میگویم که من هرچه در توان داشتم انجام دادم، این حس، حس خیلی خوبی است که برای من ایجاد میشود. حالا من نمیدانم چقدر برای شما جالب است، اما این خیلی سهم مهمی در اینکه ادامه بدهم و کم نیاورم داشته است.
آقای دکتر دانشجویان یا فارغ التحصیلان از دیدگاه شما برای جذب بازار کار چه مهارتهایی را کم دارند؟ چه آموزشهایی را در دانشگاه برای ورود به صنعت کسب نکردهاند؟
من خلاء چند مهارت را حس کردم، بچهها وقتی به کارهایی که شبیه کار ما است وارد میشوند مثلاً حالا به اقتضای کاری که ما داریم، روش نوشتن گزارشهای علمی و پژوهشی را بلد نیستند، خیلی جالب است بدانید که افراد زیادی با ما کار میکنند که اینها میدانند که پاسخ یک مسئله را میدانند اما در گزارش کردن آن به طریق علمی ضعف زیادی دارند، یعنی ما نمیتوانیم به صورت مناسب نتایج کار تحقیقاتیمان را برای کارفرماهای خودمان گزارش بکنیم.
عدم توانمندی دیگری که در کارهای ما خودش را نشان میدهد، توانایی تعامل با کارفرما است یعنی بچههایی که از دانشگاهها بیرون میآیند یاد نگرفتهاند که چگونه با دیگران به صورت مشترک و تیمی مخصوصاً با کارفرما کار را جلو ببرند، نوع تعاملشان بعضاً اشتباه است یعنی یا باعث خشن شدن فضا و جنگ و دعوا میشوند، یا باعث این میشوند که شرایط طرف مقابل را به هر صورت که هست بپذیریم که این غیرمنطقی و غیرعقلایی است.
نکتهی سوم برمیگردد به این که یک اعتماد به نفس علمی را ما کم داریم. یعنی این که بچهها میترسند بعد از اینکه مطالعه کتب و مقالات را انجام دادند، خودشان مدلسازی و ایدهپردازی کنند یعنی خیلی برایشان سخت است که از قالب ترجمه و مدلهای دیگران بیرون بیایند و حرفهای جدید بزنند!
سپاسگزارم، اگر در پایان صحبتی دارید برای دانشجویان و فارغالتحصیلان بفرمایید.
من میخواهم به همه بگویم که یک روزی آن موقعی که سنمان کمتر بود میگفتیم چرا نخبگان و متخصصین کشور، برای کشور ما کاری نمیکنند، چرا ما متحول نمیشویم، چرا وضعمان بهتر نمیشود، چرا جامعهمان ترقی نمیکند، خیلیهایمان حواسمان نیست که اکنون خودمان آن مخاطب هستیم، یعنی دیگران دارند راجع به ما چنین قضاوتی میکنند! حالا باید ما ببینیم که آیا به وظیفهی تاریخی خودمان عمل میکنیم یا نه؟ آیا به نقشی که در حال حاضر به عهدهی ما گذاشته شده است عمل میکنیم یا نه؟ همچنان که ما به دیگران فکر کردیم و نسبت به دیگران تحلیلهایی داشتیم و راجع به آنها موضع گرفتیم، خودمان راجع به خودمان هم اینچنین فکر بکنیم، آیا ما در حال حاضر داریم به نقش خودمان به عنوان یک نخبهی کشور درست عمل میکنیم یا نه؟ تنها توصیهای که دارم به دوستان مخصوصاً به فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف چون این کتاب به طور خاص برای دانشگاه شریف است این است که بچههای دانشگاه شریف و فارغالتحصیلان آن عصارهی علمی کشور هستند و به نظر من این دانشگاه و دانشآموختههایش به این نقش تاریخی خودشان فکر بکنند، چون اینها میتوانند وضعیت کشور ما را در آینده تغییر بدهند.